آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

آرمیتا دختراهورامزدا

دختر بابا جونی

مامانی جانم دختر فهمیده و گلم سلام فکر کنم این روزها میدونی که مامانی چقدر حالش گرفته است و غصه مریضی باباجون رو داره دو هفته پیش بعداز کلی ماجرا بالاخره بابا جون که مدتها بود قلبش درد میکرد تصمیم گرفت که عمل قلب باز انجام بده خدایا چقدر استرس و اضطراب داشتیم هممون تا این عمل چند ساعته تموم شد و بابایی رو آوردند تو ریکاوری و بعدم تو آی سی یو . هرچی نظر ونیاز و دعا بلد بودیم کردیم تا همه چی خدا رو شکر به خوبی پیش رفت و بعدم بابا جون رو مرخص کردند و آوردیم خونه ولی خوب هم درد داره هم که ریه هاش خیلی اوضاع خوبی نداره هممون نگرانیم و من هرروز که میام دنبال خانمی و می بینمش کلی غصه میخورم برای بابای گلم تو هم که تو مدتی که نبود حسابی دلت تنگ ...
22 اسفند 1390

5/2 ساله شدی

عشق همه زندگی من آرمیتا خانمی دوستت دارم دخترم دیروز 5 اسفند دو و نیم ساله شدی تولدت مبارک عزیزم هر ماه روز پنجم ماه خانمی من یک ماه به عمر نازنینش اضافه میشه بزرگتر و بزرگتر و خانم تر میشه خیلی هم خوب همه چیزها رو یاد میگره و باعث افتخار من و باباییش قربونت برم خیلی خیلی دوستت داریم مامانی این روزها ت واداره خیلی کار دارم اصلا وقت نمی کنم که بیام از حرفها و کارهای قشنگت برات بنویسم تو هر روز با گفتن یک جمله فیلسوفانه جدید کلی ماها رو سورپرایز میکنی همش نقل مجلسی که آرمیتا اینو گفت و این کارو کرد طبق معمول مامان جون و بابا جون هم از من و بابا حمیدی بدتر یکسره ازتو و کارهات تعریف میکنن خداییش خیلی هم خوردنی و شیرین زبونی الهی دورت ب...
6 اسفند 1390
1